- تن تنانی
- نوعی حلوا یا صفت
معنی تن تنانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آسودگی رفاه، تندرستی سلامت، تن پروری خوشگذرانی تن آسایی
رفاه، تن پروری، برای مثال ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست / مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست (سعدی۲ - ۶۳۶) ، خوشی و تندرستی
سخن طعنه آمیز و ناپسند، هرگز مرا نبینی، موسی در کوه طور مسئلت داشت که خدا را ببیند. گفت - «ربّ ارنی انظر إلیک» ( پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم) . خطاب آمد - «لن ترانی» (اعراف - ۱۴۳)
هرگز نبینی مرا هرگز مرا نبینی. ماخوذ از آیه 139 سوره: 7 اعراف: و لما جاء موسی لمیقا تنا و کلمه ربه قال رب ارنی انظر الیک قال لن ترانی... (و چون موسی بوقت مقرر ما آمد وسخن گفت با او پروردگارش گفت: ای پروردگار من بنما مرا که بتو بنگرم. گفت: هر گز مرا نخواهی دید، سخن درشت دشنام، متلک. یا لن ترانی گفتن، دشنام دادن سخن درشت و ناسزا گفتن، متلک گفتن، یا لم ترانی گو (ی)، سخن درشت و ناسزا گوینده، متلک گوینده
دارای وضع ناشایست و نامطلوب، مجلل، گران قیمت
هرگز مرا نبینی، متلک، سخن درشت و پرخاش آمیز
وزن اجزای آواز
تن تن، در علم عروض معیاری برابر دو هجای بلند
وزن اجازی آواز موسیقی
تن تن، در علم عروض معیاری برابر دو هجای بلند